شیوا : تو آشغالا اینجا نریز مهمون میاد تو رو میزنه !!! گفتم : منو ؟ چرا ؟ گفت : نمیزنه ( شاید دلش برام سوخت )
^ 358 روز و 0 ساعت قبل - آخرین تغییر : [خاطرات دکتر بالتازار] 357 روز و 0 ساعت قبل
*صبا*، خلیل سعیدی، ... 2 فرد دیگر ... *دخترروستا*، *ماه بانو*
- 0098
شیوا : باباجون کجا میری ؟ گفتم : سر کار . گفت : زود میایی ؟ بارون نیاد بیرون ؟ بارون نیاد ؟!! ( از ترس رعد و برق ) بارون نیاد خونه . بارون بی ادبه اینجا نیاد !!! - خاطرات دکتر بالتازار